loading...
سرگرمی6
گالری سرگرمی6
با نام خدا

پیانو


پ.س بازدید : 23 جمعه 16 اسفند 1392 نظرات (0)

چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند.

بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.

دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند. اما قورباغه های دیگر مدام می گفتند: که دست از تلاش بردارند چون نمی توانند از گودال خارج شوند و خیلی زود خواهند مرد. بالاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قورباغه ها شد و دست از تلاش برداشت. سر انجام به داخل گودال پرت شد و مرد.

اما قورباغه دیگر با تمام توان برای بیرون آمدن از گودال تلاش می کرد. هر چه بقیه قورباغه ها فریاد میزدند که تلاش بیشتر فایده ای ندارد او مصمم تر می شد تا اینکه بالاخره از گودال خارج شد. وقتی بیرون آمد. بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: مگر تو حرفهای ما را نمی شنیدی؟

معلوم شد که قورباغه ناشنواست. در واقع او در تمام مدت فکر می کرد که دیگران او را تشویق می کنند.

پ.س بازدید : 18 دوشنبه 28 بهمن 1392 نظرات (0)
تو خیابون یه مرد میانسالی جلومو گرفت , گفت
آقا ببخشید, مادر من تو اون آسایشگاه روبرو نگهداری میشه, من روم نمیشه چشم تو چشمش بشم چون زنم مجبورم کرد ببرمش اونجا, این امانتی رو اگه از قول من بهش بدید خیلی لطف کردید.
قبول کردم و کلی هم نصیحتش کردم که مادرته بابا, اونم ابراز پشیمونی کرد و رفتم داخل آسایشگاه, پیر زن رو پیدا کردم, گفتم این امانتی مال شماس, گفت حامد پسرم تویی؟
گفتم نه مادر, دیدم دوباره گفت حامد تویی مادر؟
دلم نیومد این سری بگم نه , گفتم آره, پیرزنه داد زن میدونستم منو تنها نمی ذاری,
شروع کرد با ذوق به صدا کردن پرستار که دیدی پسر من نامهربون نیست؟
پرستاره تا اومد گفت شما پسرشون هستید؟
تا گفتم آره دستمو گرفت, گفت 4 ماه هزینه ی نگهداری مادرتون عقب افتاده , باید تسویه کنید
حالا از من هی غلط کردم واینکه من پسرش نیستم ولی دیگه باور نمی کردن
آخر چک و نوشتم دادم دستش, ولی ته دلم راضی بود که باز این پیر زن و خوشحال کردم , هر چند که پسرش خیلی ... بود.
اومدم از پیرزنه خدافظی کنم تا منو دید گفت دستت درد نکنه , رفتی بیرون به پسرم حامد بگو پرداخت شد , بیا تو مادر!!! :)))
پ.س بازدید : 18 سه شنبه 22 بهمن 1392 نظرات (0)

ﺳﻼﻣﺘﯽ ﺍﻭﻥ ﭘﺴﺮﯼ ﮐﻪ ﺭﻓﺖ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﻪ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮﺵ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﮔﻔﺖ ﮐﺠﺎﯾﯽ؟؟؟

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﻔﺖ ﺳﺮﻣﺎ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﺭﻭ ﺗﺨﺖ ﺧﻮﺍﺑﻢ ...
ﭘﺴﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﻧﮕﺎﺷﻮﻥ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺭﻭ ﻧﯿﻤﮑﺖ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﺑﻬﺶ ﺍﺱ ﺩﺍﺩ ﺩﺳﺘﻪ ﻋﺸﻘﺘﻮ ﻭﻝ ﮐﻦ ﻻﺍﻗﻞ ﺍﻭﻥ ﺳﺮﻣﺎ ﻧﺨﻮﺭﻩ ..
ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ ﭼﯽ ﻣﯿﮕﯽ؟؟؟؟!! :|
ﭘﺴﺮﻩ ﺭﻓﺖ ﺍﺯ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺘﺸﻮ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﺭﻭ ﺷﻮﻧﻪ ﺩﺧﺘﺮﻩ , ﺩﺧﺘﺮﻩ ﺑﺮﮔﺸﺖ
.
.
.
.
.
.
.
.
. ﭘﺴﺮﻩ ﺩﯾﺪ ﯾﮑﯽ ﺩﯾﮕﺲ ... ﻋﺎﻗﺎ ﺿﺎﯾﻊ ﺷﺪﺍ |:
ﺗﺎ ﺭﻓﺖ ﻓﺮﺍﺭ ﮐﻨﻪ ﺩﻭﺱ ﭘﺴﺮ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮔﺮﻓﺘﺶ ﺗﺎ ﺧﻮﺭﺩ ﺍﯾﻨﻮ ﺯﺩ ﺩﻭﺱ ﺩﺧﺘﺮ ﺧﻮﺩﺷﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺟﻮﺍﺑﺸﻮ ﻧﺪﺍﺩ ﺗﺎ ﺩﯾﮕﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﻏﻠﻄﺎ ﻧﮑﻨﻪ :(((( :|
پ.س بازدید : 45 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

یه بازاریابِ جارو برقی درِ یه خونه ای رو میزنه، و تا خانمِ خونه در رو باز میکنه قبل از اینکه حرفی زده بشه، بازاریاب میپره تو خونه و یه کیسه کود گاوی رو روی فرش خالی میکنه و میگه: اگه من قادر به جمع کردن و تمیز کردنِ همه ی اینها با این جاروبرقی قدرتمند نباشم حاضرم که تمامِ این گُـ  ــه ها رو بخورم!

 خانوم میگه: سُــسِ سفید میخوای یا قرمز؟

 بازاریاب: چــــرا؟

خانوم: چند وقته برقِ خونه مون قطعه ..!

پ.س بازدید : 20 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)
به هنگام بازدید از یک بیمارستان روانى، از روان‌پزشک پرسیدم
 شما چطور می‌فهمید که یک بیمار روانى به بسترى شدن در بیمارستان نیاز دارد یا نه؟
روان‌پزشک گفت: ما وان حمام را پر از آب می‌کنیم و یک قاشق چایخورى،
 یک فنجان و یک سطل جلوى بیمار می‌گذاریم و از او می‌خواهیم که وان را خالى کند.
من گفتم: آهان ! فهمیدم. آدم عادى باید سطل را بردارد چون بزرگ‌تر است.
روان‌پزشک گفت: نه! آدم عادى درپوش زیر آب وان را بر می‌دارد.
شما می‌خواهید تخت‌تان کنار پنجره باشد یا کنا در ؟


پ.س بازدید : 22 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)

زنه دیروقت به خونه رسید آهسته کلید رو انداخت و درو باز کرد و یکسر به


اتاق خواب سر زد
ناگهان بجای یک جفت پا دو جفت پا داخل رختخواب دید
بلافاصله رفت و چوب گلف شوهرش رو برداشت و تا جایی که میخوردند آن دو را
با چوب گلف زد و خونین و مالی کرد.
بعد با حرص بطرف اشپزخانه رفت تا ابی بخورد
با کمال تعجب شوهرش را دید که در آشپزخانه نشسته است.
شوهرش گفت سلام عزیزم!
پدر و مادرت سر شب از شهرشون به دیدن ما اومده بودند چون خسته بودند
بهشون اجازه دادم تو رختخواب ما استراحت کنند

راستی بهشون سلام کردی؟؟؟؟؟؟

پ.س بازدید : 22 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)
ﺩﻩ ﻣﺮﺩ ﻭ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ ﺁﻭﯾﺰﺍﻥ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻃﻨﺎﺏ
ﺗﺤﻤﻞ ﻭﺯﻥ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻧﻔﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎﯾﺪ ﯾﮑﻨﻔﺮ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ
ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﻫﻤﻪ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﺯﻥ ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺩﺍﻭﻃﻠﺒﺎﻧﻪ
ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻭﻗﻒ ﻓﺮﺯﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﻫﻤﺴﺮﻡ ﮐﻨﻢ ﻭ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ
ﭼﯿﺰﯼ ﻣﻄﺎﻟﺒﻪ ﻧﮑﻨﻢ ... ﻣﻦ ﻃﻨﺎﺏ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﻣﯿﮑﻨﻢ ﭼﻮﻥ
ﺑﻪ ﻓﺪﺍﮐﺎﺭﯼ ﻋﺎﺩﺕ ﺩﺍﺭﻡ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺮﺩﺍﻥ ﺳﺨﺖ ﺑﻪ
ﻫﯿﺠﺎﻥ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﮐﻒ ﺯﺩﻥ ﮐﺮﺩﻧﺪ
پ.س بازدید : 24 یکشنبه 20 بهمن 1392 نظرات (0)
راننده کامیونی وارد رستوران شد . دقایقی پس از این که او شروع به غذا خوردن کرد ، سه جوان موتور سیکلت سوار هم به رستوران آمدند و یک راست به سراغ میز راننده کامیون رفتند . بعد از چند دقیقه پچ پچ کردن ، اولی سیگارش را در استکان چای راننده خاموش کرد . راننده به او چیزی نگفت .
دومی شیشه نوشابه را روی سر راننده خالی کرد و باز هم راننده سکوت کرد .
وقتی راننده بلند شد تا صورتحساب رستوران را پرداخت کند ، نفر سوم به پشت او پا زد و راننده محکم به زمین خورد ، ولی باز هم ساکت ماند .
دقایقی بعد از خروج راننده از رستوران یکی از جوان ها به صاحب رستوران گفت : چه آدم بی خاصیتی بود ، نه غذا خوردن بلد بود ، نه حرف زدن و نه دعوا !
رستورانچی جواب داد : از همه بد تر رانندگی بلد نبود ، چون وقتی داشت می رفت دنده عقب ، 3 تا موتور نازنین را له کرد و رفت !!!
پ.س بازدید : 15 دوشنبه 30 دی 1392 نظرات (0)

رفتم حموم وقتی میخواستم بیام بیرون یادم اومد که حولمو نیوردن و بعد گفتم حوله منو بیارید و یه نفر در رو باز کرد حوله رو داد به منو منم تشکر کردم و وقتی میخواستم بیام بیرون یادم اومد که من تو خونه تنها بودم...

درباره ما
Profile Pic
سلام خوبید به سایت سرگرمی 6 خوش آمدید من از شما خواهش میکنم که نظر بدهید وعضو شوید اصلا عضو الکی شید فقط عضو شید من همینارو میخوام در عوض شما هرچی بخوای تو سایت میزارم اصلا جون بخواه میزارم فقط تو نظر بده وعضو شو
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • نظرسنجی
    آیا انجمن سایت را فعال کنم (لطفا رای بدهید)
    کدوم شخصیت را دوست دا رید
    آیا موافقید نام سایت تغییر کند؟
    ارسال مطلب


    آمار سایت
  • کل مطالب : 192
  • کل نظرات : 18
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 23
  • آی پی دیروز : 17
  • بازدید امروز : 87
  • باردید دیروز : 22
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 155
  • بازدید ماه : 541
  • بازدید سال : 1,175
  • بازدید کلی : 11,601
  • کدهای اختصاصی